هنوز بعد از سالها ، پرده نمايش زندگيم خالى از بازيگر ، هنوز براى آن نمايشنامه اى نانوشته دارم ، گوشه پرده نمايش تنها يك صندلى ، كه گاهى خستگى از تن به در كنم ، خسته از روزى تكرارى ، از آمد و رفتهاى بيهوده ، چه كنم ، غمگينم در اين دنياى پر هياهو .
نقش اول و آخر نمايش خودم هستم ، تو كه آمدى برايم نمايشنامه اى بنويس كه در آن عشق جايى داشته باشد ، زندگى معنا پيدا كند .
آمدن و رفتنهاى شما عزيزان را تماشا ميكنم ، ولى هيچ يك حرفى براى گفتن نداريد ، با دلى خسته مينويسم ، حرفى براى گفتن ندارم ، خيال رفتن دارم خيالى
:: برچسبها:
خيال ,
بازگشت ,
تاريكى ,
نمايشنامه ,
پرده نمايش ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب ...